دوست داشتن همیشه زیباست...

با کسی باش که...

با کسی رابطه ی احساسی بر قرار کن که

نه تنها افتخار میکنه که تو رو داره !

بلکه حاضر هر ریسکی رو بکنه ،
 
که فقط کنار تو باشه ... !!!
 
+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:51 توسط swallow |


جالبه...

عشق یعنی بعد از یه دعوای مفصل،

از روی لجبازی گوشی رو بذاری روی سایلنت و بری زیر پتو!!!

بعد هر چند دقیقه یه‌ بار یواشکی گوشه‌ی پتو رو کنار بزنی و زل بزنی به گوشی..

ببینی صفحهش

روشن میشه یا نه !!!

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:43 توسط swallow |


معذرت خواهی...

 

معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو

اشتباه کردیو طرف مقابل حق داشته,گاهی معذرت خواستن به این معناست که این

رابطه بیشتر از غرورت برات اهمیت داره......!!!!

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:40 توسط swallow |


ما...

مـــــا

نسل بوسه های ممنوع ایم
 
عشق را
 
میانِ لبهای هم، پنهان کرده ایم
 
تا نمــــــــــیرد !
...
بعد از ما
 
شما ، نسل ِ آزادیِ بوسه
 
در خیابان خواهید بود !
 
عشق را
با لبهایـــــتان فریاد بزنید
تا زنـــــــــدگی کند...
 
 
+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:28 توسط swallow |


دلم برای آغوشت...

چــِشم هـایـم را می بندم

 

 


زمــان را متوقف می کنم

فاصله ها را از بیــن می برم

 

 

و تــو را در آغــوش می گیرم


دِلــم برای در آغـــوش گــِرِفتـنت تـنگ است!
 
 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:25 توسط swallow |


دل زمزمه کرد...

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:20 توسط swallow |


رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند…

اما همیشه شیرین اند…

مثل رویــــای داشتن تـــــــو…

مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار تــــــــو…

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:16 توسط swallow |


باید...

لحظه هایی است که

باید آماده شوی،دل را به دریا بزنی

و عمل دیوانه واری انجام دهی

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:15 توسط swallow |


به افتخار باباهای مهربون...

پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش و ازش پرسید:تو قوی تری یا من؟

پسر گفت:من,

پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید:تو قویتری یا من؟

پسر گفت:من

پدر با دلی گرفته به یاد همه ی زحماتی که کشیده بود دستشو از شونه پسرش برداشت و دو قدم دورتر

پرسید: تو قویتری یا من؟


پسر گفت :شما
 
پدر:چرا نظرت عوض شد؟
 
پسر:وقتی دستت روی شونه ام بود فکر میکردم دنیا پشتمه

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:9 توسط swallow |


نامردها...

نــــامــــردهــــا …

” چـــــند بُـغــض ؟ ” بـه یــک گــــلو …؟

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 1:58 توسط swallow |


حوا...

به جرم وسوسه...

چه طعنه ها که نشنیدی حوا...!

چه صادقانه حوا بودی...

و چه ریاکارانه آدمیم!. !

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ساعت 1:54 توسط swallow |


برای تو میمیرم...

برای تو میمیرم...

تو وانمود کن که تب کرده ای

همین کافیست..

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, ساعت 16:30 توسط swallow |


بین خودمان باشد...

سرمایی که بوده ام همیشه

ولی...

بین خودمان بماند...

سرمایی تر میشوم

وقتی...

پای آغوش تو در میان باشد...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, ساعت 16:7 توسط swallow |


چند وقتیست...


چند وقتیست


هر چه می گردم


هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...


نگاهم اما ...


گاهی حرف می زند...


گاهی فریاد می کشد...


و من همیشه به دنبال کسی می گردم


که بفهمد یک نگاه خسته


چه می خواهد بگوید ...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, ساعت 15:55 توسط swallow |


به خاطرش...

گاهی بــه خـــاطـرش

مـــانـدن را تـحـمــل کن....

رفتن از دست "همـــه" برمی آید ......

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, ساعت 15:52 توسط swallow |


وابستگییییی...

وابستگــی هــا

وام هـــای کــوتـــاه مــدتــی هستــند بــا بهــره هـــای ـسنگیــن...........

+ نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, ساعت 15:49 توسط swallow |


باید صبر کند...

روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که

از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم:

بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته

سنگ جوانی را مرده یافتم...

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:6 توسط swallow |


بمیر...

به من میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . . باورم نمی

شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . ! سالهاست که در تنهایی

پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم

 

+ نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:5 توسط swallow |


صبر کن...

یه مرداب برای بدست آوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش

نیلوفر به هم نخوره پس اگرکسی رو دوست داری برای

داشتنش حتی شده سالها صبر کن

+ نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ساعت 1:42 توسط swallow |


جابه جایی کلمه..

تلخ ترین جمله: دوست دارم اما...

شیرین ترین جمله: اما دوست دارم

جابه جایی یک کلمه زندگی را دگرگون میکند...

+ نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, ساعت 1:23 توسط swallow |


فهمیدی؟؟

بِبیــלּ دِلخُـــورﮮ بــ ــآشـ

عَـﺼبـــ ــآטּـﮮ هَســتـﮯ بــ ـآشـ!

قَهـــرﮮ بــ ــآشـ!

هــَر چیـــ میــخواﮮ بــ ـآشـ!

وَلـــﮯ حَقـــ نَدارﮮ بــ ــآ مـَלּ حـــَرفـــ نَزنـــﮯ

فــَهــمیــدﮮ ؟؟

+ نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ساعت 17:6 توسط swallow |


این است...

به بعضی ها گفتند دختران در امارات خرید و فروش می شوند!

 فرمود: شیوخ آنجا برادران مایند و تجارت با آنان حلال.
 
خبر دادند سن فحشا به دوازده سال رسید!
 
 
فرمودند: سن تكلیف نه سال است.
 
 
گفتند: فقرا كلیه هاشان تمام شد، قلب ها را می فروشند!
 
 
فرمودند: فقط ایمان را نفروشند.
 
ناگهان یکی داد زد: وا مصیبتا !! تار مویی بیرون زد!
 
  آقایون خشمگین شدن، رگ گردنشان باد كرد، خفاش ها را برداشت و به قصد ارشاد به خیابان زد!!!
 
 
 
 
 
+ نوشته شده در شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, ساعت 16:21 توسط swallow |


ادم هایی هستن که...

آدمایی هستن که
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...

وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده،
 
راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون حیوونکی نپره ...
 
اگه یخ ام بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...
 
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه
 
همونایین که براتون حاضرن هر کاری بکنن
 
اینا فرشتن ...

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, ساعت 18:27 توسط swallow |


کجایی؟

کجایی ؟

"یک کلمه نیست ٰٰٰ؛خیلی معنی داره
 
گاهی...
 
کجایی یعنی چرا سراغم نمییای؟
 
چی کار میکنی؟
 
چرا نیستی؟دلم تنگ شده...
 
 

+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 22:8 توسط swallow |


لالت می کنند...

آدم ها لالت می کنند...

بعد هی می پرسند...

چرا حرف نمی زنی؟؟!

این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست.. .

 



+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 3:14 توسط swallow |


خدایا...

خدایا ….

تو دنــیای ما آدمــا …


یه حالتی هست به نام ” کــم آوردن ” !


تو که خــدایی و نمیتونی تجربش کنی ….


خــوش به حــالت … !!!

+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 3:11 توسط swallow |


لطفا...

آدم دلتـــنگ ؛

حرف حالی اش نمی شود ….

لطفاً برایش فلسفه نبافید … !!!

+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:47 توسط swallow |


به خودت می آیی...

به خودت می آیی،

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،

نه دستی که شانه هایت را بگیرد،

نه صدای که قشنگ تر از باد باشد

تنهایی یعنی این..

 



+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:42 توسط swallow |


یه وقتایی هست...


یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات

میشــه یه جمله

که میكوبن تو صورتــــت

"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!

+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 2:38 توسط swallow |


از خیرش نمیگذری...

من شیفته ی آن بوسه ی هول هولکی ام

که دیرت شده اما

از خیرش نمی گذری...

 

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, ساعت 1:32 توسط swallow |